-
برادرزاده ام کتایون
جمعه 15 آبانماه سال 1388 17:54
خدایا خیرگی می کند این هزاران هزار سالت در این به سال نرسیده خدایا سخن نمی گوید این چند هزار سال مهر ٬ می بارد خدایا روز است وقتی می خندد می خندی خدایا بنده ات عرش می بیند در فرش کودکی خدایا بنده ات ساکت است وقتی او حاکم است خدایا می درخشد تویی در چشمانی به قدر جویی خدایا بنده ات شد باخت رفت در این هزاران هزار سال به...
-
lost in the west
جمعه 8 آبانماه سال 1388 18:45
خدایا بنده ات دو زانو پیش روی تو نشسته ، دست بر ناتوانی خویش خدایا چه سخت است روز را به رشک شب سپردن برای به تو رسیدن خدایا چه سخت است ماندن در میان مردمانی که شب را برای تو گزیده اند خدایا چه سخت است گوش نکردن در شبی که مردمانش می نالند خدایا بنده ات شهادت می دهد به این توی بسیار و به این خود هیچ بسیار خدایا هق هق...
-
نیشابور
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 17:52
یکی دیدم به رستنگاه یاغی به شرم رستن از این باغ باقی به خود گفتم دلیری کن بدران حجاب از چشم بیمار سراغی سراغش ده ز جان بخشی عطار ز گفتن های بیمار عراقی سراغش ده به خلوتهای خیام به بوی شبنم و صبح اقاقی به تقویم بلند مست خورشید به انگور و خم و دستار ساقی به افشاندن سرودن مهر دیدن به ایامی که می مانند باقی وحید راه تو...
-
خلصنا من النار یا رب
پنجشنبه 26 شهریورماه سال 1388 23:27
مرا آتش بزن در آتشم کن مرا خامی ندارد سود چون مرا بشکن دوباره باز بشکن ازین بنیاد بی بنیاد برکن ز من جامه بگیر و خالصم کن ازین تن ها و ماتم ها رها کن مرا از غفلت روزم بگردان به روزه آسمان از نفس ٬ گردان ز من دیده بگیر و دید بخشای به آوایی طلوعی بیش بگشای شکم از نان بگیر و جاودان کن دلی فارغ ز نان در جان روان کن دری می...
-
آرزو
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 18:06
آرزو می کنم تو زندگیت خدا باشه که اگه باشه همه چیز داشتنیه و اگه نه همه چیز فقط دوست داشتنیه عزت نفس داشته باشی اون موقع که غرورت غروب دلتنگیه مغرور باشی اون موقع که فهمیدی وقت بیشتری از خدا می گیری سرفراز باشی اون موقع که صدای اذان میاد دلتنگ بشی واسه مداد تراشیدن واسه کلاغهای هفتی واسه اولین تجربه ی کاغذیه آزادی...
-
تاش
جمعه 30 مردادماه سال 1388 14:40
مرا حاصل ز جمع تو ، تویی مغرور در ما شد همان شد درد بی دردی ، که آتش عاقبت ، ها شد منم این من که مردی بود نصرت مند چه کردی با چنین مردی ، که مفلوک چراها شد زبان غافل مردت چه گفت از حال تو جانا که دیگر گفت و انگاری ، بدون های و هیها بود اگر گفت از غم رنجش ، تو را محرم ترین ها یافت وگر گفت از دل تنگش ، تو را ایمان و...
-
نان و سیاست . نان سیاست
جمعه 16 مردادماه سال 1388 13:58
من آن تیر خدنگم داغ بر دل نشسته بر طلوع سرو حاصل من آن تیر خدنگم حاصل زال به مکر شیر حق در چشمه ی حال من آن تیر خدنگم دشمن عام به موطن می کنم صد جور زین نام من آن تیر خدنگم زنده از سام به نخوت مانده در آینده ی مام من آن تیر خدنگم سبز بنیاد به تغییر زمانه زرد چون کاد من آن تیر خدنگم خصم هر شاد به هر جا می روم چون رفت...
-
touch
پنجشنبه 25 تیرماه سال 1388 22:38
در آیینه ات رقص و خدا شو زین گشتن بی حاصله وا شو تا کی به در منزل این هان واله شو و در عشق صدا شو
-
الف
شنبه 6 تیرماه سال 1388 23:17
خدایـــــــا عاشقان آیینه دارند درین هیهات ها کاشانه دارند
-
سهروردی
یکشنبه 24 خردادماه سال 1388 12:52
خدایا عاشقان را آسمان ده دلی بیمار این نام و نشان ده خدایا غرق را ناجی نیالای به بی باکی عاشق شرح فرمای خدایا عاشقان را بی دوا کن به معشوقی هراسان این دعا کن خدایا عاشقان را درد خود کن به رنجیدن ز بخشیدن غرق خود کن خدایا عیب عاشق فاش گردان جهان را در چنینی باش گردان خدایا عاشقان دولت نخواهند ازین آتش تنور و نان نخواهند
-
خواب
پنجشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1388 18:37
خدایا بنده ات روزهایی را می بیند که خمس عمرش را می دهد در یتیمستان . تی میکشد و غم می برد. خدایا بنده ات روزهایی را می بیند از تو پر از تو جاری خدایا بنده ات روزهایی را میبیند در مقابلت ایستاده ،عبا به تن ، فروتن خدایا چه صفایی دارد بندگی تو
-
سیاه
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1388 11:32
مرد نیست این تلخ کیست چیست این چون هست نیست تلخ چیست قصه را آولخ کیست قصه را آخر چیست قصه تنگیدن یک دل ز غفاست قصه رنجیدن یک دل ز جفاست قصه یک روز خداست خواب در قصه این روز خدا عین طلاست خواب در همهمه ی باد شفاست قسمت باد دعاست لختی خواب صداست قصه یک روز شفاست .... کیست این مرد کیست قصه را آخر چیست
-
دل
پنجشنبه 20 فروردینماه سال 1388 18:09
دل من بیرنگ است و به تلخی توی من منش ات جان دارد و چه حیف که تو خود بی خبری
-
سال نو
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 10:46
خدایا سال نو سالی نکو کن به بسیاری خدمت ، حال خو کن خدایا خانه را با آب تر کن نهال غیرتم پر بال و پر کن خدایا عاشقی در جانم آویز به حال خویش و غم ،این جان میاویز خدایا عافیت بر ما عطا کن نهان خانه ها از غم رها کن خدایا مهر خود بر دل رها کن به این بنده در توبه تو وا کن خدایا قسمتم در دو میاویز به بگذشتم ز این و آن...
-
جدایه ۲
شنبه 24 اسفندماه سال 1387 15:25
دل اگر دادی و پربسته شدی آزادی ورنـــــه هر مرغ به پرواز اجابت دارد
-
جدایه
شنبه 24 اسفندماه سال 1387 00:06
دل اگر رفت چه غم رفته ی این خاک خداست جان نماندست به تن غصه ی این خاک چراست
-
بهانه
جمعه 2 اسفندماه سال 1387 18:45
خدایا بیست و سه سال گذشت کیم من کیستم من خدارا چیستم من خدایا بیست و سه سالگی در باران فراموش نشدنی خدایا بنده ات در بیست و سه سالگی پی سهم خودش از زندگیست خدایا بنده ات هر چه داشته خاطره کرده در دیگران خدایا نداری ایمان دارد غم ندارد خدایا تنگیم دلتنگیم خدایا خوشحالم که ماندم که بپرسم خدایا بنده ات بیست و سه را به...
-
کجایم
یکشنبه 27 بهمنماه سال 1387 00:20
کیم من کیستم من خدارا چیستم من شبست و نیست طاقت کجا مانده بدست کیست این تب شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل کجایی کیستی آخر تو را دین هست ای مست
-
for who that face to face me
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1387 22:26
خانم خانما خورشید خانم آفتاب توی آسمون پنجه ی هفت رنگ خدا قربون اون اخم کمون گیس می کشی تو آسمون دل می بری بی دام و دون اخم چرا تخم چرا خورشید خانم تلخ چرا ؟ خانم خانما خورشید خانم بنده ی داغ آسمون گرم تو ییم بی آب و نون قهر نکنی از آسمون خانم خانما رنگین کمون فصل بهار آسمون قصه کم رنگ خزون یه وقت نری از آسمون بنده...
-
خاله سوسکه
جمعه 20 دیماه سال 1387 19:48
گفتم که نیست عاشق رخت سفر ببندید دیو و ددیست اینجا دل را به کم مبندید گفتم که نیست اینجا کس را توان گفتن از غم به خود نگفتن از باز چون شنفتن گفتیم و باز مستیم بازم به عهد پستیم گفتیم و باز هر روز در نال تو نشستیم یک کس نمانده اینجا تا پاسخم بگوید ؟ دیدی چه کرده ای تو یک کس ز خود نگوید ما را ازین حلاوت سوی هلاک بردی با...
-
sometimes
یکشنبه 15 دیماه سال 1387 21:55
گفتم به بند آرید دردانه ام چه کردید ؟ از درد بند گفتید با من چرا چه کردید ؟ با خود نگفته بودید سبط پیمبر است او فرزند یا علی ایست کز او نتابدت رو ما را به غم بذارید درد دلم مگویید نامش به حق نبردید بر طبل تن مکوبید عاشق بمرده، ای کاش ، از بند آز افتید در این ره هدایت در چاه خود نیفتید راه قرار نیست لیکن، غم را چراغ...
-
story
پنجشنبه 12 دیماه سال 1387 00:59
به سختی گفتمش ای یار جانی ؟ درین و آن تو را آخر کرایی ؟ نگفت و بی زبان آتش نهادم به این نا گفتنی زاتش نهادم ازین اصرار خامم قصد، او بود تلاش و همت با حسْد ،او بود ندانستم که این راه نهانی دلم گیرد،کند نامم چو جامی دلم را بند این رسوا نماید به هرکوی و دری بینا نماید ندانستم که سال و ماه دزدد حریف خانه را چون چاه دزدد...
-
قاصدک ۲
دوشنبه 18 آذرماه سال 1387 22:47
یکی دیگر در آن دیگر عمیق راه ندا آرد ندارد قاصدک آن دورها آغاز یکی از قصد خود بر قاصدک بی راز می گوید دل رسوای خود از بی دلی در آز می پوید دلِ سالِ بلندِ سیر گشته به دست بادِ سرخورده ، نکوهشته سپارد ، قصه را آغاز می خواند دل خود بر دل باد غمان همساز می داند نداند راه ایشان چاه دارد درونش جلوه ای پر ماه دارد ندارد...
-
sit down
سهشنبه 5 آذرماه سال 1387 22:39
یکی از دور می پرسد فرود قاصدک در دامن آن انتهای راه که می میرد در آن بی انتها هر روز این آه تو دیدی یا شنیدی گاه بیگاه ؟ یکی در دورتر می گفت ندارد قاصدک آن دور ها راه یکی در دور می پوسد یکی با عشق خود سوزد کمندی سازد و سازد ازین عشق چون درمانگاه گاه یکی نزدیک نزدیک است عدم در راه می داند نشسته تا بپوسد گاه در آه یکی...
-
be brave
سهشنبه 14 آبانماه سال 1387 22:12
خدایا بنده ای کوته زبــــــــــانم ز دست خویشتن از خـــــود دوانم خدایـــــــا بنده ای مجنون روانم ازین بی خود شدن من چون بدانم خدایـــــــا بنده ای آشفته حالم نشست خــــانه ی آن گل نشانم خدایـــــــا این دل آشفته سامان ندارد همدمی جز اشک بـــــاران خدایــــــا بنده ات توفیق خواهد سر نـــــــامردمان بر تیغ خواهد...
-
دلتنگست
یکشنبه 12 آبانماه سال 1387 15:38
خدایا بنده ات به دنبال شروع است فروع خدایا بنده ات خسته از فروع است طلوع خدایا بنده ات حرف زیاد دارد بند است خدایا عطار است این روزها تو یک دل داری ای مسکین و صد بار به یک دل چون توانی کرد صد کار خدایا تقصیر با کیست تقدیر از کیست خدایا بنده ات این روزها ؛ در نمیداند چادر زده ؛ شب می گذراند خدایا بنده ات می ترسد بگوید...
-
شب بیداری
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1387 21:16
می شود خوابید خفت قصه را پایان داد می شود گفت چرا شب به تاریکی خود مغرور است می شود حق داد گفت شب به جان لحظات نزدیک است می شود فکر نکرد نظم نگفت حرف را ساده بزد عشق را تهمت زد در دلی زندان کرد می شود خانه نرفت خواب را خانه نکرد می شود وهم نشد ابر بی رحم نشد می شود نور نداشت لکه ی ننگ نشد چشم را تنگ نکرد می شود آینه...
-
Chain
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1387 21:07
امید از حق نباید بریدن . امید سر راه ایمنی است . اگر در راه نمی روی باری سر راه را نگاه دار . مگو که کژیها کردم . اگر بدی کرده ای با خود کرده ای جفای تو به وی کجا رسد ؟ حیف است به دریا رسیدن و از دریا به آبی یا سبویی قانع گشتن تو به قیمت ورای دو جهانی چه کنم قدر خود نمی دانی مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی آخر این...
-
تقدیر
جمعه 29 شهریورماه سال 1387 10:52
دل اگـــــــر دادی و پـــــــــروانه شـــــــدی بیـــــــــرنـگی خرقه سوزان این کدر جامه رنگین به کجا خواهی برد
-
عصیـان
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 15:54
خبرت نیست چرا ای نشسته تو نهان بـــــر دل قــــــافله ایــــن مـــــرد جــوان