بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

شب بیداری

می شود خوابید خفت

قصه را پایان داد  

می شود گفت چرا شب به تاریکی خود مغرور است

می شود حق داد گفت

شب به جان لحظات نزدیک است

می شود فکر نکرد نظم نگفت

حرف را ساده بزد

عشق را تهمت زد در دلی زندان کرد

می شود خانه نرفت

خواب را خانه نکرد

می شود وهم نشد ابر بی رحم نشد

می شود نور نداشت لکه ی ننگ نشد چشم را تنگ نکرد

می شود آینه شد مهر را پخش نمود

می شود خاطره شد خانه را خالی کرد

جسم را چال نمود روح را نادره کرد  

می شود کور نبود

چک چک خاطره را عشق بدبد

می شود خسته نشد طاقت تاب بداشت

می شود توبه نکرد

می شود انگار های

ترس را ترک نمود

لحظه را آخت نمود

بر دل ظلمت شب تیغ گشود

می شود آیا هان

ای فلانی که سر آغاز تویی

می شود انگار هان

نظرات 1 + ارسال نظر
میثم جمعه 3 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:09 ق.ظ http://andishe.blogsky.com

سلام وحید خان
این شعر از کی بید ؟

وحید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد