بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

lost in the west

خدایا بنده ات دو زانو پیش روی تو نشسته ، دست بر ناتوانی خویش

خدایا چه سخت است روز را به رشک شب سپردن برای به تو رسیدن

خدایا چه سخت است ماندن در میان مردمانی که شب را برای تو گزیده اند

خدایا چه سخت است گوش نکردن در شبی که مردمانش می نالند

خدایا بنده ات شهادت می دهد به این توی بسیار و به این خود هیچ بسیار 

خدایا هق هق پرستش چه صفایی دارد چه نوایی

خدایا بنده ات شهادت می دهد به درد به همزاد این روزهای سرد

خدایا بنده ات شهادت می دهد به روز به این فریادهای دوز   

خدایا  بنده ات مرد در خرد ، دل بگشا 

خدایا بنده ات دو زانو پیش روی تو نشسته آفتاب می خواندش برخیز

نیشابور

یکی دیدم به رستنگاه یاغی 

به شرم رستن از این باغ باقی 

به خود گفتم دلیری کن بدران  

حجاب از چشم بیمار سراغی  

سراغش ده ز جان بخشی عطار  

ز گفتن های بیمار عراقی  

سراغش ده به خلوتهای خیام  

به بوی شبنم و صبح اقاقی  

به تقویم بلند مست خورشید  

به انگور و خم و دستار ساقی  

به افشاندن سرودن مهر دیدن  

به ایامی که می مانند باقی  

وحید راه تو تنهاست لیکن  

به همت می کند رخشان چراغی  

دریغا خوب من سیمرغ دربند  

نداند قدر تو هر سو چراغی  

 

خلصنا من النار یا رب

مرا آتش بزن در آتشم کن  

مرا خامی ندارد سود چون  

مرا بشکن دوباره باز بشکن  

ازین بنیاد بی بنیاد برکن  

ز من جامه بگیر و خالصم کن  

ازین تن ها و ماتم ها رها کن  

مرا از غفلت روزم بگردان  

به روزه آسمان از نفس ٬ گردان  

ز من دیده بگیر و دید بخشای  

به آوایی طلوعی بیش بگشای  

شکم از نان بگیر و جاودان کن  

دلی فارغ ز نان در جان روان کن  

دری می کوفت این بنده به اصرار 

نشانش ده دری دیگر به تکرار 

وحیدت مانده تنها ٬شوق ٬بسیار 

خدایی کن که این در توست بسیار

الف

خدایـــــــا عاشقان آیینه دارند 

درین هیهات ها کاشانه دارند

سهروردی

خدایا عاشقان را آسمان ده

دلی بیمار این نام  و نشان ده

خدایا غرق را ناجی نیالای

به بی باکی عاشق شرح فرمای

خدایا عاشقان را بی دوا کن

به معشوقی هراسان این دعا کن

خدایا عاشقان را درد خود کن

به رنجیدن ز بخشیدن غرق خود کن

خدایا عیب عاشق فاش گردان

جهان را در چنینی باش گردان

خدایا عاشقان دولت نخواهند

ازین آتش تنور و نان نخواهند

خواب

خدایا بنده ات روزهایی را می بیند که خمس عمرش را می دهد در یتیمستان . تی میکشد و غم می برد.

خدایا بنده ات روزهایی را می بیند از تو پر از تو جاری

خدایا بنده ات روزهایی را میبیند در مقابلت ایستاده ،عبا به تن ، فروتن

خدایا چه صفایی دارد بندگی تو