بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

hero in imagination

خدایا بنده ات بازی را باخته چند هیچ به نفع تو .

خدایا اینجا باد پاییزی می آید بوی پیراهان یوسف می دهد

خدایا اینجا اینجاست پر از تو خالی از او

خدایا بنده ات تنگ است چون نمی داند چه رنگ است

خدایا چه کسی سنگ مرا می فهمد بت رنگین مرا چه کسی می شکند

خدایا فردوسی است این روزها

بسی رنج بردم درین سال سی    عجم زنده کردم بدین پارسی

خدایا بنده ات دنیای مجازی را دوست دارد مجازا می سازد خوبی ها را او را خود را

خدایا حرفی است مجالی نیست اما تو به آنچه ما بیناییم دانایی

 

in nothing

خدایا امیدوار کننده بود

خدایا  َ هر کس به در خانه حسن آمد نانش دهید و از ایمانش مپرسید که هر کس که نزد خدا به جان ارزد نزد حسن به نان ارزد َ

خدایا  َ من تو را مشغول می کردم دلا   یاد آن افسانه کردی عاقبت َ

خدایا  َ دیده را باید که بی پروا نمود  از چه میترسی دل دیوانه پود َ

خدایا  َ هزاران نکته می خواهد به غیر از حسن زیبایی   که دل را در طلب بینی و جان را در نهان خوانی َ

خدایا  َ تلولو ای بهانه ای به بخت ما روانه ای   عزیز جان کجا روی به جان ما تو خواجه ای َ

خدایا  َ به دعای صبحگاهان خبر نسیم گفتم   که دعای مستمندی به در کریم گفتم َ

خدایا  َ چه شود که روزگاری نفسی ز خود بگویم   در این خجل سرا را ز دعا به خود گشویم 

          چه شود که روزگاری من خاطی خطاکار     غم دل دگر نپوشم غم دل به او بگویم َ

خدایا بنده ات تو را گزیده تا گزین کنی برای او

خدایا  َ گزین کن هر چه می خواهی و بستان    چو ما را از همه عالم گزیدی َ

خدایا  َ زمین بام خاک تو تلولو نشاط تو    بروز کن بهانه را بهانه کن بیا بیا  َ

خدایا  َ چه کسی می خواهد که به تنهایی خود رنج دوران ببرد َ

خدایا  َ چه کسی می داند دل درین تنگ بزرگ می گیرد َ

خدایا  َ چه کسی می داند چه کسی می داند َ

خدایا  َ از جمله رفتگان این راه دراز   باز آمده ای کو که به ما گوید راز

          هان بر سر این دو راهه از روی نیاز     چیزی نگذارید که نمی آیید باز  َ

خدایا بنده ات نمی داند بگوید یا بازی را ببازد .

look in water .reflex .deep

خدایا بهار است گاهی باران می بارد گاهی آفتاب .دو دلم

خدایا بنده ات تصمیم گرفت قانع باشد اما حیف است به دریا رسیدن و به سبویی قانع شدن را چه کند

خدایا بنده ات نمی داند خطر کند یا ضرر کند

خدایا بنده ات سالها پی آرامش گشت اما می بیند مطلوبش نیست

خدایا گشتن قدس تر است یا یافتن و ماندن

خدایا بنده ات نمی داند بنده ی دیگرت به دنبال چیست کیست چراست

خدایا بنده ات تقسیم کرده داشته هایش را با روزگار تهی شده از آنچه مال اوست

خدایا بنده ات دیر شروع کرد

خدایا بنده ات می ترسد می ترسد تو او را بیشتر بدانی

خدایا بنده ات نمی داند چه کسی می نویسد چه کسی می خواند .می داند تو می فهمی

خدایا بنده ات می خواهد الانسان حریص علی ما منع را بشکند نخواهد

خدایا بنده ات بی تاب است تاب را توبه کجاست

 

 

in prison

خدایا سلام

خدایا بنده ات دوباره آمده تا قفل زندان بشکند تا از او تویی بسازد

خدایا بنده ات دوباره آمده ابراهیم وار پی شکستن خودش

خدایا فتح مدینه مهم تر بود یا فتح خدیجه ؟

خدایا بنده ات می خندد چون نمی تواند گریه کند

خدایا بنده ات به مجالس سبعه رسیده : تو مرا دل ده دلیری بین روبه خوش خوان و شیری بین

خدایا اگر باشی کلمات نیستند کجایی

خدایا بنده ات بارها به تو ثابت کرده که چیزی را به خودش ثابت نمی کند

خدایا بنده ات دست به دعا پا در رکاب زمان گذاشته سالهایش می گذرند

خدایا دلشدگان شنیده ای

خدایا بنده ات هر روز که می نویسد با تو شروع میکند اما بدون تو می میرد

خدایا بنده ات هنوز از سه اصل تو را شناخته غیر تو چیزی هست ؟

خدایا بنده ات دین مند نیست به سراغ تو اگر می آید خودش و توست

خدایا بنده ات توبه کرده .توبه کرده که دیگر مهربانی نکنی

خدایا بنده ات می دود هر شب نفس نفس می زند به دیباچه ی سعدی می اندیشد

خدایا بنده ات وقتی تنهاست من است تو نیستی

خدایا من اگر ما بودم چه غم که توام

خدایا بنده ات به محاوره رسیده از تکلف گذشته عامی می پرستد تو را

خدایا اگر تو را گم کنم کرا پیدا نمی کنم

.....

زندگی خوابگه چلچه ها

تا دم صبح

دم صبح خدا