بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

تاش

مرا حاصل ز جمع تو ، تویی مغرور در ما شد

همان شد درد بی دردی ، که آتش عاقبت ، ها شد

منم این من که مردی بود نصرت مند 

چه کردی با چنین مردی ، که مفلوک چراها شد

زبان غافل مردت چه گفت از حال تو جانا

که دیگر گفت و انگاری ، بدون های و هیها بود

اگر گفت از غم رنجش ، تو را محرم ترین ها یافت

وگر گفت از دل تنگش ، تو را ایمان و نیما شد

سحر تا ظهر می خواهم که شب را دور گردانم

مگر در روز بینم جان ، که شب درگیر تن ها شد

به سال نو به عهد یمن ، برایت ناله ها کردم

بریز و من منی گم کن ، که من از این تویی ما شد

 

نان و سیاست . نان سیاست

من آن تیر خدنگم داغ بر دل

نشسته بر طلوع سرو حاصل

من آن تیر خدنگم حاصل زال

به مکر شیر حق در چشمه ی حال

من آن تیر خدنگم دشمن عام

به موطن می کنم صد جور زین نام

من آن تیر خدنگم زنده از سام

به نخوت مانده در آینده ی مام

من آن تیر خدنگم سبز بنیاد

به تغییر زمانه زرد چون کاد

من آن تیر خدنگم خصم هر شاد

به هر جا می روم چون رفت هر باد

من آن تیر خدنگم همچنان شاد

بماندم تا به امروز  شرم از داد

من آن تیر خدنگم آغشته در رز

به ایران می کنم هر روز این جز

برادرها برادر ها چه حاصل

ز رفتن در میان امن عامل

پدرها ای پسرها عاقبت ها

چه شد احوال تو  از زخم حدها

برادرها مام تن در مام موطن

بریزید و به حق خیزید زین تن