کجایی مرغ دیوانه نشسته بر در فردا
درین شبهای بیگانه یکی در بر دلم کوبد
نمی دانم چه می خواهد ازین بیمار دیوانه
چه می خواهی ز خون من ز تار و پود بیچاره
ازین عمق گل آلودی وزین جو دل آشوبه
من نخنای بر تن را دگر طاقت نمی ماند
وگر امشب تو هم نایی کجایی مرغ دیوانه
مر جز دل چه کار آید پریروی خراب آباد
وگر این را بگیری تو مرا جز تو چه می ماند
کجایی مرغ دیوانه نشسته بر در فردا
خدایا بنده ات نمی داند این روزها که می گذرد از عمرش کم میشود یا به آن اضافه
خدایا بنده ات نمی داند ایمان سخت تر است یا ایمان
خدایا بنده ات نمی داند زلیخا خطا کرد یا یوسف جفا
خدایا بنده ات بد که می کند تو را می بیند خوب که می کند خودش را
خدایا بنده ات به شرط با تو بودن تنها می ماند
خدایا بنده ات نمی داند سهروردی بندگی می کرد یا مولوی خدایی
خدایا تنهایی هم عالمی دارد
خدایا ترسیدم فرار کنم تنهایی ماندم
خدایا بنده ات نمیداند شریعت بود طریقت بود معرفت بود یا محبت
خدایا بنده ات خسته است کس نمی کوبد در
این نفس اقاقیا چون به دل هوا رسد
نفس مرا تکان دهد جان مرا جلا دهد
جامه ی نوبهاریش جلوه ی آسمانیش
دل ببرد جفا کند یاد تو را به ما دهد
۸۷.۱.۱۷
کاشمر
غریبه ای نه آشنا قریب جان بیا بیا
طلوع کن ستاره را بدر جهان بیا بیا
زمین با خاک تو . تلولو نشاط تو
بروز کن بهانه را بهانه کن بیا بیا
۸۷.۱.۳
هوا گرم است
صدای هق هق باد
صدای دانه های خفته بی تاب
صدای خلوت گرم شباهنگ
میان چکه ها و قصه ی خاک
هوا گرم است پیچک مست پرواز
ز شاخ این درخت کهنه ی آز
هوا گرم است اینک پنجره باز
دل و فکر و زبان در شعله ی ناز
هوا گرم است رقص چله ی نور
میان غنچه ها و لشگر خار
رسد اینک بهار مست و خندان
دهل کوب و غزل خوان . باز رقصان
۸۴.۱.۱۴