بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

تاش

مرا حاصل ز جمع تو ، تویی مغرور در ما شد

همان شد درد بی دردی ، که آتش عاقبت ، ها شد

منم این من که مردی بود نصرت مند 

چه کردی با چنین مردی ، که مفلوک چراها شد

زبان غافل مردت چه گفت از حال تو جانا

که دیگر گفت و انگاری ، بدون های و هیها بود

اگر گفت از غم رنجش ، تو را محرم ترین ها یافت

وگر گفت از دل تنگش ، تو را ایمان و نیما شد

سحر تا ظهر می خواهم که شب را دور گردانم

مگر در روز بینم جان ، که شب درگیر تن ها شد

به سال نو به عهد یمن ، برایت ناله ها کردم

بریز و من منی گم کن ، که من از این تویی ما شد

 

نظرات 2 + ارسال نظر
... دوشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:04 ب.ظ

اگر گفت از غم رنجش ، تو را محرم ترین ها یافت
وگر گفت از دل تنگش ، تو را ایمان و نیما شد ...

یادمه یه روزی تعریفت از بهترین ها همین صداقت همین خلوصی که ازش نمی گذری (لااقل در کلامت) بود.
هنوزم هم به گمان همینطوره ..

صبح روز بعد شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:51 ب.ظ

سلام.


چسبید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد