خدایا بنده ات نمی داند این روزها که می گذرد از عمرش کم میشود یا به آن اضافه
خدایا بنده ات نمی داند ایمان سخت تر است یا ایمان
خدایا بنده ات نمی داند زلیخا خطا کرد یا یوسف جفا
خدایا بنده ات بد که می کند تو را می بیند خوب که می کند خودش را
خدایا بنده ات به شرط با تو بودن تنها می ماند
خدایا بنده ات نمی داند سهروردی بندگی می کرد یا مولوی خدایی
خدایا تنهایی هم عالمی دارد
خدایا ترسیدم فرار کنم تنهایی ماندم
خدایا بنده ات نمیداند شریعت بود طریقت بود معرفت بود یا محبت
خدایا بنده ات خسته است کس نمی کوبد در
این نفس اقاقیا چون به دل هوا رسد
نفس مرا تکان دهد جان مرا جلا دهد
جامه ی نوبهاریش جلوه ی آسمانیش
دل ببرد جفا کند یاد تو را به ما دهد
۸۷.۱.۱۷
کاشمر
غریبه ای نه آشنا قریب جان بیا بیا
طلوع کن ستاره را بدر جهان بیا بیا
زمین با خاک تو . تلولو نشاط تو
بروز کن بهانه را بهانه کن بیا بیا
۸۷.۱.۳
هوا گرم است
صدای هق هق باد
صدای دانه های خفته بی تاب
صدای خلوت گرم شباهنگ
میان چکه ها و قصه ی خاک
هوا گرم است پیچک مست پرواز
ز شاخ این درخت کهنه ی آز
هوا گرم است اینک پنجره باز
دل و فکر و زبان در شعله ی ناز
هوا گرم است رقص چله ی نور
میان غنچه ها و لشگر خار
رسد اینک بهار مست و خندان
دهل کوب و غزل خوان . باز رقصان
۸۴.۱.۱۴
خدایا بنده ات خواب را همبازی تنهایی اش کرده چه کردی با بنده ات
خدایا بنده ات یا خواب است یا تنهاست در خواب با توست
خدایا بنده ات از کار نمی هراسد با کار تنها می شود
خدایا بنده ات این روزها پیامبر امید است در تنهایی
خدایا بنده ات راست می گفت لیلی کافر بود به رحم
خدایا بنده ات نمیداند تو بسیاری یا او اندک است
خدایا بنده ات صبحها با تو برمی خیزد نمی داند چه می گذرد تا شب
خدایا بنده ات نمی داند عدل بهتر است یا جبر؛ ترس یا شادی
خدایا بنده ات این روزها کمتر سوال می کند بیشتر پاسخ می دهد پاسخ کاری که نکرده
خدایا بنده ات این روزها به بنده ای فکر می کند که اولین روزها را می گذراند تنها
خدایا بنده ات نمی داند لعبتک است یا فلک
خدایا بنده ات کمتر می فهمید یعقوب چه میدانست که نمی دید بیشتر نمی فهمد
خدایا بنده ات درگیر تحلیل است تقریب تعیین .کار تو می کند بر ملک بی جان
خدایا بنده ات به این با تو تنها بودن خو گرفته پشیمان نیست
خدایا بنده ات دروغ گفت آن بنده ی تنهایت با تو همه است
خدایا بنده ات تلخ و تنگ نمی ماند اگر او بداند
خدایا بنده ات این روزها بی بهانه کمتر به سراغت می آید شرمنده است
خدایا بنده ات نمی داند گنه بنده کردست و او شرمسار .مگر چه گناهی است
خدایا بنده ات این بار بنده را تا انتها تکرار کرد محتاج است به این بودن زار
خدایا بنده ات پریشان شدست کاغذش جا ندارد دلش طاقت ندارد
خدایا بنده ات می داند که می دانی تلاش می کند که تو بگویی
خدایا بنده ات خط خطی کرد آنچه از تو می خواست .