بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

trip

کجایی مرغ دیوانه غروبی ساحلی پر کرد

نهانی ها نپوشاند و دل خونین نمایان کرد

ساحل فرح آباد ساری

اگر آن روی مهرویم بداند راز مهرویی

به ناکس ها نتازاند سمند طاق ابرو را

اگر طاقت به جان ماند وگر دل را امان باشد

بگوید نازک اشکم سریر آه مهرو را

 روستای ماسوله

 

خدایا بنده ات از تب و تاب گناه افتاده شکسته

خدایا بنده ات از این می گذرد به آن نمی رسد . در آمدنیست شدنی

خدایا بنده ات نمی ماند که به او برسد بالهایش را خریده به قیمت جانش

خدایا بنده ات چاپلوس خود شده می ستاید خود را از همه

سرعین اردبیل

today

خدایا هر فرازی را فرودی است بی فرازان را چه سودیست ؟

خدایا دل اگر تنگ است قاتل رنگ است

خدایا تاب را توبه کجاست ؟

خدایا نظم را عزم چراست ؟

خدایا قصه ها تنهایند شعر ها بیمارند راز را با که شود گفتن

خدایا بنده ات در دلش تنگ است جامه اش بی رنگ است عاری از لکه ننگ است تنهایی

خدایا بنده ات راه نداشت حسن را خانه نیافت کوچ کرد

خدایا حسن است حزن است یا عشق

خدایا بنده ات طبل می کوبد ترس می سوزد

خدایا بنده ات نمی فهمد چه می نویسد چه می خواهی

خدایا بنده ات می داند که می فهمد نمیداند که چرا

خدایا بنده ات خوشحال است سرخ است داغ

خدایا گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت

tease

خدایا بنده ات جسم اش را گرو گذاشته تا روحش پرواز کند

خدایا بنده ات بازی می کند اما تو با او صحبت نمی کنی

خدایا بنده ات نمی داند آنچه می نویسد برای من است برای توست یا برای ماست  

خدایا بند از پای شما همان گشاید که بستست بهانست بگو بداند

خدایا بنده ات شب را می گذراند در روز ، روز را میگذراند در شب

خدایا بنده ات روز و شب را گم کرده ساعتش را طاقتش را

خدایا بنده ات محتاج است به این آشفتگی

 

return

خدایا بنده ات امروز خوشحال است دلتنگی تمام شد اولین سیب درخت را چید

خدایا بهار است سیب است ، آلبالو ، شکر

خدایا خدایا بنده ات عادت کرده به این بی عادتی به این هر روز ناپایدار

خدایا بنده ات شب ها را با تک تک ساعت می گذراند ساعتش خراب شد شب نمی گذرد

خدایا بنده ات در مدینه مانده به مکه راهش نمی دهند

خدایا بنده ات در مکه نمی گریید اما همگان .خوشحال است که المؤمن مرآة المؤمن

خدایا بنده ات قصه می نویسد از تو برای کاغذ

خدایا بنده ات مدینه نویس خوبی نیست اندازه نیست

خدایا بنده ات امشب آمده تا مدینه را از تو وام بگیرد

خدایا بنده ات دوباره آمده تا بی غرض از تو بنویسد

 

 

talk to me

خدایا بنده ات نگران است نگران تو

خدایا بنده ات نگران است نگران خودش

خدایا بنده ات نگران است نگران او

 

testing time or tasting time

خدایا بنده ات هم بازی شبانه اش را یافته ؛ قبطه می خورد به مورچه ها در اصرار

خدایا بنده ات شب پره شده در شب به نور مهتابی راضی گشته

خدایا بنده ات این روزها بنده های عجیب می بیند تازه کجایی ؟

خدایا بنده ات عجله دارد که بیشتر نداند

خدایا امشب کاغذ ندارم با خودکار بیگانه ام

خدایا بنده ات ناراحت است از خودش بیشتر می نویسد دلتنگ است

خدایا بنده ات دیگر دروغ نمی گوید تو هستی

خدایا بنده ات نمی داند چرا اینها را می نویسد

خدایا بنده ات تا ندارد می خواهد چون داشت خسته می شود نمی خواهد

خدایا درین عالم یک چیز هست که آن چیز فراموش کردنی نیست

خدایا بنده ات هنوز می خواهد نهج البلاغه بخواند نمی تواند

خدایا بنده ات هر روز درس پس می دهد درسی که می داده

خدایا بنده ات آزمایش را می شناسد اما

خدایا بنده ات نمی داند صبر بهتر است یا جبر

خدایا خیام است این روزها

جامی است که عقل آفرین می زندش        صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش 

 این کوزه گر دهر چنین جام لطیف             می سازد و باز بر زمین می زندش

خدایا کوزه اگر شکست تا تازه شود باید خاک شود وقتش نیست

خدایا کوزه شکسته دکور شده بمانم

خدایا او آمد و نماند بگذار بداند

خدایا بنده ات نمی داند تقدیر تعیین می کند یا تقصیر

خدایا تمام شد بنده ات آرام شد