بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

trip

کجایی مرغ دیوانه غروبی ساحلی پر کرد

نهانی ها نپوشاند و دل خونین نمایان کرد

ساحل فرح آباد ساری

اگر آن روی مهرویم بداند راز مهرویی

به ناکس ها نتازاند سمند طاق ابرو را

اگر طاقت به جان ماند وگر دل را امان باشد

بگوید نازک اشکم سریر آه مهرو را

 روستای ماسوله

 

خدایا بنده ات از تب و تاب گناه افتاده شکسته

خدایا بنده ات از این می گذرد به آن نمی رسد . در آمدنیست شدنی

خدایا بنده ات نمی ماند که به او برسد بالهایش را خریده به قیمت جانش

خدایا بنده ات چاپلوس خود شده می ستاید خود را از همه

سرعین اردبیل

....

شمع را فکر جمع آمد نخست
در همین حالت که شد جانش بسخت
عقل را فکر بی پروا شدن
شیشه را سنگی به جان بینا شدن
دیده را باید که بی پروا نمود
از چه می ترسی دل دیوانه پود

بهار

هوا گرم است

صدای هق هق باد

صدای دانه های خفته بی تاب

صدای خلوت گرم شباهنگ

میان چکه ها و قصه ی خاک

هوا گرم است پیچک مست پرواز

ز شاخ این درخت کهنه ی آز

هوا گرم است اینک پنجره باز

دل و  فکر و زبان در شعله ی ناز

هوا گرم است رقص چله ی نور

میان غنچه ها و لشگر خار

رسد اینک بهار مست و خندان

دهل کوب و غزل خوان . باز رقصان

۸۴.۱.۱۴