بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

بعضی وقتها

بعضی وقتها که می آید اما نمی رود.

hero in imagination

خدایا بنده ات بازی را باخته چند هیچ به نفع تو .

خدایا اینجا باد پاییزی می آید بوی پیراهان یوسف می دهد

خدایا اینجا اینجاست پر از تو خالی از او

خدایا بنده ات تنگ است چون نمی داند چه رنگ است

خدایا چه کسی سنگ مرا می فهمد بت رنگین مرا چه کسی می شکند

خدایا فردوسی است این روزها

بسی رنج بردم درین سال سی    عجم زنده کردم بدین پارسی

خدایا بنده ات دنیای مجازی را دوست دارد مجازا می سازد خوبی ها را او را خود را

خدایا حرفی است مجالی نیست اما تو به آنچه ما بیناییم دانایی

 

نظرات 3 + ارسال نظر
... دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:12 ب.ظ

تو ندانی همه چیز که کنی وعظ رسا
زخمه ی قسمت بخت است پر از های و صلا...
دلمان تنگ است تنگ روزگاران پر از هیبت ما
تنگ روز و سال و هفته و ماه.....................

صبح روز بعد شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:06 ب.ظ

سلام.

((چه کسی سنگ مرا می فهمد)) ؟؟؟؟؟

nadia سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:10 ق.ظ

وز منزل شک تا به یقین یک نفس است وز عالم کفر تا به دین یک نفس است این یک نفس عمر را عزیز می دار
چون حاصل عمر ما همین یک نفس است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد