خدایا بنده ات خواب را همبازی تنهایی اش کرده چه کردی با بنده ات
خدایا بنده ات یا خواب است یا تنهاست در خواب با توست
خدایا بنده ات از کار نمی هراسد با کار تنها می شود
خدایا بنده ات این روزها پیامبر امید است در تنهایی
خدایا بنده ات راست می گفت لیلی کافر بود به رحم
خدایا بنده ات نمیداند تو بسیاری یا او اندک است
خدایا بنده ات صبحها با تو برمی خیزد نمی داند چه می گذرد تا شب
خدایا بنده ات نمی داند عدل بهتر است یا جبر؛ ترس یا شادی
خدایا بنده ات این روزها کمتر سوال می کند بیشتر پاسخ می دهد پاسخ کاری که نکرده
خدایا بنده ات این روزها به بنده ای فکر می کند که اولین روزها را می گذراند تنها
خدایا بنده ات نمی داند لعبتک است یا فلک
خدایا بنده ات کمتر می فهمید یعقوب چه میدانست که نمی دید بیشتر نمی فهمد
خدایا بنده ات درگیر تحلیل است تقریب تعیین .کار تو می کند بر ملک بی جان
خدایا بنده ات به این با تو تنها بودن خو گرفته پشیمان نیست
خدایا بنده ات دروغ گفت آن بنده ی تنهایت با تو همه است
خدایا بنده ات تلخ و تنگ نمی ماند اگر او بداند
خدایا بنده ات این روزها بی بهانه کمتر به سراغت می آید شرمنده است
خدایا بنده ات نمی داند گنه بنده کردست و او شرمسار .مگر چه گناهی است
خدایا بنده ات این بار بنده را تا انتها تکرار کرد محتاج است به این بودن زار
خدایا بنده ات پریشان شدست کاغذش جا ندارد دلش طاقت ندارد
خدایا بنده ات می داند که می دانی تلاش می کند که تو بگویی
خدایا بنده ات خط خطی کرد آنچه از تو می خواست .
خدایا بنده ات امشب تنها نیست به تنهایه های قبلی خود می خندد
خدایا بنده ات حرفی برای نوشتن ندارد فقط تو را دارد
خدایا بنده ات گاهی نیست گاهی هست اما گاهی هست اما نیست
خدایا بنده ات از دیروز تا امروز فقط تو را ثابت یافته
خدایا بنده ات امشب سر ناسازگاری دارد از تو به تو می گوید فراموش کرده خود را در تو
خدایا بنده ات نمیداند بماند بهتر است یا بداند ..........